تعصب ملي و مذهبي سيد جمال الدين اسدآبادي
سيد مي گفت: استقرار بر احوال و اوضاع افراد هر ملتي و اطلاع از چگونگي آنها درخور دقت و تأمل است. بايد گفت که تعصبات و حماسه ي ملي در بسياري از افراد موجود است. شخص متعصب، به فرزندان کشورش مباهات مي کند، و
نويسنده: مرتضي مدرسي چهاردهي
سيد مي گفت: استقرار بر احوال و اوضاع افراد هر ملتي و اطلاع از چگونگي آنها درخور دقت و تأمل است. بايد گفت که تعصبات و حماسه ي ملي در بسياري از افراد موجود است. شخص متعصب، به فرزندان کشورش مباهات مي کند، و هر کسي کوچکترين توهيني به ملتش نمايد، سخت غضبناک مي شود و بدون آنکه موجب و سبب لازم باشد، درصدد انتقام جويي برمي آيد و حاضر است او را بکشد.
تعصب ملي از وجدانيات طبيعي شده است، اما معناي آن در بسياري از موارد باطل مي شود. يعني وقتي کودکي که قبل از رسيدن به رشد کافي به ميان ملت ديگري انتقال داده شود، و در آنجا پرورش يابد و به حد کمال عقل برسد، ديگر از محل تولدش خاطره اي ندارد و در حقيقت درباره ي وطنش خالي الذهن مي باشد. زادگاه خود را با ساير کشورها مساوي مي داند، گاهي نيز حس علاقه مندي و تمايل شديدي نسبت به سرزميني که در آنجا پرورش يافته و بزرگ شده پيدا مي کند ولي طبيعت هم تغييرپذير نيست!
آري، سيد جمال الدين قدرتي براي اداي دقايق و حدود معاني و ابراز آن به بهترين روش و بهترين ترکيب عبارات و الفاظ داشت. همچنين در حل معضلات و مشکلات نيروي خارق العاده به کار مي برد، هر کسي که درباره ي مشکلي به او مراجعه مي کرد يا اشکالي به وي وارد مي آورد، سيد جمال الدين اسدآبادي با قدرت بيان و کلمات کوتاه و بليغ نکات ابهام آميز را بخوبي روشن مي کرد، با استدلال کافي موضوعات را به ثبوت مي رسانيد، و نقطه ي تاريکي در ذهن طرف باقي نمي گذاشت.
بحث دانشمندان با سيد
در يکي از روزها دسته اي از فضلا در ساعتهاي مختلف به خانه ي سيد جمال الدين اسدآبادي رفتند. گويا مابين خود قرار گذاشته و اتفاق نظر داشتند تا درباره ي مشکلات ملت مسيحيت و اسلام از ايشان توضيحاتي بخواهند؛ چونکه در ظاهر هر دو فرقه مخالف اصول ديني خود هستند، نصرانيان داراي نيروي جنگي بوده و واجد نيروي غالبند، ولي مسلمانان برعکس آنان رفتار مي کنند. به طوري که اگر کسي درباره ي اين دو ملت مطالعه و تحقيق نمايد، خواهد ديد هر کدام به دستور مذهب ديگري رفتار مي کنند. مثلاً نصرانيان آنچه را در قرآن نوشته شده پيروي مي نمايند و مسلمانان آنچه را در انجيل نوشته شده به کار مي بندند! سيد جمال الدين اسدآبادي به آخرين کسي که آن روز نزد وي آمد و آنچه ديگران گفته بودند تکرار کرد، گفت: آيا با سايرين قرار گذاشته بوديد که درباره ي اين موضوع معين بحث بشود؟! يا اتفاقاً پيشامد چنين بود؟ آن مرد در پاسخ سيد جمال الدين اسدآبادي گفت: چنين قراري نبود و بظاهر اظهار تعجب کرد! سيد جمال الدين اسدآبادي گفت: از آنچه اطلاع پيدا کرده ام شما را آگاه مي سازم و آنچه را در حل آن متحير بودم فاش مي کنم و آنچه لازم است بگويم، يازده سال پيش نيز در اين خصوص مقاله اي نوشته ام که خلاصه اش اين است:ارزش هوش و خرد در آدمي
خداوند آدمي را دانا و صنعتگر آفريد، راه را از هر سو براي او باز گذاشت، هدايتش نمود که ابداع و اختراع کند، و توانايي داد تا به دست خود روزي تهيه کند. پايه و اساس وجود آدمي را در تمام مراحل بر آن قرار داد که درباره ي سختي و آسايش و توحش و تمدن و اختراع و سردي و گرمي بينديشد، با دست خود ببافد و خانه بسازد و آنچه را لازمه ي زندگي و جزء احتياجات است فراهم آورد. از چنين نتايجي که زاييده ي عقل و فکر انساني است و از مظاهر توانايي بشر سرچشمه مي گيرد برخوردار گردد، آنچه از نظر آسايش و نعمت فراهم مي سازد، نشانه ي کار و محصول افکارش باشد. بداند اگر ساعتي از زمان را در غفلت بگذراند و از کار و کوشش باز بماند و خويشتن را به دست طبيعت بسپارد، به سوي فنا کشيده شده، يک مرتبه به هلاکت خواهد رسيد. چنين کسي احتياج به استادي دارد تا با اطمينان او را هدايت کند که بتواند لوازم و حوايج ضروري زندگي خويش را به دست آورده و آنچه را آموخته به کار بندد، و در تمام شئون حياتي به هنر خود متکي باشد. اين انسان است که در تهيه ي خوراک و پوشاک و خانه و مسکن خود تصميم مي گيرد و مختار است.حالات ظاهري آدمي را کنار بگذاريد، روشي را دنبال کنيد تا بتوانيد در حالات نفساني و ادراک و عقل و اخلاق و ملکات و فعل و انفعالات روحي او تعمق نموده و به چگونگي آن آشنا گرديد. آن وقت است که خواهيد ديد يک عالم « عالم صنعتي » است، به شجاعت، ترس، بي تابي، صبر، کرم، حسادت، شهامت، قساوت، عفت، حرص و کليه خصايل و کمالات نفساني، تربيت اخلاقي و روحي او برخورد مي کنيد، آنچه از نظر افکار و عقايد و نهج خرد و تمايل به مذاهب يا انگيزه هايي که سبب کشانيدن آدمي به سوي تکامل و اکتشافات و پي بردن به اسرار الهي و خواص طبيعي است، در نهاد او به وديعت گذاشته شده و قابل ترديد نيست. آغاز هر کاري و هر چيزي از فعاليتهاي دماغي سرچشمه مي گيرد، اين خود ودايعي است که از پدران و مادران و خويشاوندان ما بر اثر معاشرت و آميزشها به جاي مانده است. اصولاً آب و هواي وطن و نوع مزاج و شکل و ترکيبات بدني و ساير پرده هاي طبيعت اثري در اعراض نفساني و صفات روحي ندارد، مگر آنکه استعداد و قابليتي بر اثر آنها به وجود آيد يا در نتيجه ي تربيت پيدا شود؛ چه، آنکه تربيت در احوال معاشران و افکار دانشمندان در افراد تأثير بسزايي دارد، گويا در طبيعت او چيزي به وديعت گذاشته نشده است تا اين همه تأثيرات را درک نمايد.
آري، افکار مترقي و معقولات پيدا مي شود، صفات رو به کمال مي رود و همتها عالي مي شود؛ با چنين امتيازاتي نسبت به گذشتگان برتري پيدا مي کند. در حقيقت، ميوه ي آن چيزي است که خود کشت کرده و نتيجه ي کار اوست و مصنوع خودش مي باشد.
چنانکه گفتيم عالم « عالم صنعتگري » است و معاني آن را نيز عقلا و ساده لوحان بخوبي مي فهمند. آيا با آنکه يادآوري گرديد که کارهاي بدني از ملکات و اراده ي روحي بروز مي کند، روح در بدن قدرت و نيرويي دارد؟ گويا ديگر محتاج به يادآوري نباشيم، زيرا پيش از آنکه وارد بحث بشويم و حقايقي را درباره ي دين که منکري ندارد متذکر شويم، اذهان متوجه نخواهد شد.
دين دستور الهي است
دين دستور الهي است که براي راهنمايي و تعليم بشر وضع گرديده و دعوت مي کند تا مبشرين و منذرين آن را با عقول خود انتشار دهند. خداوند هم اختصاص به کسي ندارد، تعليم و درس و تلقين در دلهاي تمام ملل با عقيده اي استوار آميخته مي شود. به همين ترتيب از ملکات و عادات پيروي مي کنند و در کارهاي بزرگ و کوچک نيز تمرين مي نمايند، ديانت هم بر افکار تسلط دارد و در حالي تصميم و اراده ها مطيع اويند.دين، شهريار روح و راهنماي تدبير بدني است. گويا آدمي در نشو و نماي خود مانند لوح صيقل داده اي است؛ نخستين چيزي هم که لوح را خط کشي کرد، دين بود. ساير کارها به دعوت و راهنمايي اوست. پس از دين، چيزهاي ديگري که در روح آدمي نفوذ و تأثير دارد، نادر است. تا آنجا که اگر کسي از دين خارج گردد، صفات و خصوصيات قبلي در او باقي مانده و تحت تأثير آن قرار دارد، مانند جراحتي که پس از التيام و معالجه، آثار و علايم آن در بدن باقي خواهد بود.
مسيحيت و اسلام
اکنون موضوع بحث ما ملت مسيحي و ملت اسلامي است که صحبت درباره ي آنها دامنه ي درازي دارد. در اينجا خلاصه اي از آن را نقل مي کنيم که خود مجملي از تفصيل است.دين مسيح بر پايه و اساس صلح و صلح دوستي قرار دارد، آدمي را از پرستش قدرتها و فکر قصاص و کينه ورزي و علاقه مندي به مال دنيا و زينت و تجملهاي جهان دور مي کند، اطاعت حاکمي را که بر آنان حکومت دارد لازم مي شمارد، ولي از جنگ و ستيزهاي نژادي شخصي يا ديني بکلي کناره جويي مي نمايد. چنانکه انجيل مي گويد اگر کسي سيلي به چهره ي راست شما زد بگذاريد طرف چپ را هم بزند. در اخبار مسيحيان آورده اند قدرتهايي که حکومت بر اجساد دارد فاني مي شود و ولايت حقيقي براي روح است که آن هم از خداوند بزرگ است.
هرکس آشنا به اساس ديانت مسيحي باشد، به حقايق گفتار ما اذعان دارد و مي داند که آنچه گفته ايم راست است. دين قدرت بزرگي براي هدايت افکار است و هر خيال اثري در اراده دارد و بدن بر اثر اراده ي دين در حرکت است.
جاي بسي تعجب است کساني که خود را از پيروان ديانت مسيح مي دانند و به عقايد آن پايبند هستند، آن قدر به آسايش دنيا و زر و زيور دلبستگي دارند که در اين کار از يکديگر سبقت مي جويند و به هيچ وجه حدودي هم براي آن قايل نيستند. مثلاً در کشورگشايي و اختراع آلات و ادوات کشنده و تهيه ي بمب هاي مهلک و توسعه ي قدرت نظامي اصرار مي ورزند، و با اعزام لشکريان به ميدانهاي جنگ سعي و کوششي در تکميل و توسعه ي فنون جنگي دارند. آنها اين تدارکات لشکري و جنگي را يکي از مهمترين و مشکل ترين علوم مي شمارند.
اصول دين مسيحي پيروانش را از توجه به املاک خود بازداشته و وادار مي کند تا به مال ديگران هم نظري نداشته باشند، ملل هم نبايد يکديگر را بکشند، تا آنچه در دست دارند و به وجود آورده اند محفوظ بماند.
ديانت اسلامي نيز اساسش روي درخواست غلبه و تحصيل اقتدار و شوکت و عزت قرار دارد تا هر کسي مخالف شريعت اسلامي است کنار برود، بجز قدرت خود قدرت ديگري نتواند به وجود آيد، هر کسي به اصول ديانت اسلامي توجه نمايد و يک سوره ي قرآن مجيد را قرائت کند حکم مي نمايد، اسلام بايد اولين ملتي باشد که از نظر فنون جنگي و اختراعات و علوم طبيعي و رياضي و شيمي بر تمام ملل جهان برتري داشته و پيشرفت کامل کند به طوري که در آيه ي شريفه مي فرمايد: « وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ ». مي توان يقين نمود که هر مسلماني دوست دارد به اندازه ي طاقت بشري در راه غلبه کوشش کند و امکاني هم نبايد براي ديگران باشد تا در داخله کشورهاي اسلامي دخالت کنند.
مسيحيان تعليمات اسلام را آموختند و مسلمانان دستورهاي مسيحيت را به کار بردند
اسلام، گروکشي را حرام مي داند مگر در اسب دواني و تيراندازي. از اين جهت معلوم مي شود شارع اسلام براي فنون لشکري و تمرين نظامي اهميت بسياري قايل است. در اين باره اهتمام زيادي دارد، با اين کيفيت از مسلمانان امروزي وحشت دارند که چرا بر اثر مسامحه و سهل انگاري در تحصيل فنون نظامي و تدارک سلاحهاي کشنده و اختراعات جنگي توجهي به کار نبرده اند؟! در صورتي که در ساير ملل همان اخلاق را تعقيب و همان دستورات را به دست آوردند و به کار بستند. بر دانايان برتري يافتند، و با استفاده از چنين دستوراتي که مربوط به ديانت اسلامي بوده توانستند فنون نظامي را فرا گرفته و به ساختن ادوات جنگي آشنا بشوند.آري، بسياري از مسلمانان به دست مخالفان خود گرفتار و تحت انقياد بيگانگان درآمدند، از هستي و زندگي ساقط و محروم گرديدند و احکام ديني خود را به فراموشي سپردند.
اگر کسي ديانت نصراني و اسلامي را با هم مقايسه کند مغزش آتش مي گيرد که چگونه نصراني ها توانستند در اختراعات و ابداعات جنگي و فنون نظامي از مسلمانان پيشي بگيرند؟! آناني که بنا به دستور دين بايد حافظ صلح و آرامش بوده و از جنگ و غلبه بر کنار باشند، چگونه اين همه ادوات جنگي و نظامي زميني و دريايي و هوايي به وجود آوردند؟! چرا حکيم خردمند در حيرت و تعجب نباشد؟ آشنايي و بصيرت پيدا نکند و حقيقت آنها را نداند؟ آيا زمانه از رجال خالي بود؟! شايد روزگار مهلت نداد که کاملاً به ديانت اسلامي و نصراني پي ببرند و به حقايق آن رسوخ کنند ولي آيا ديرزماني ملل عقايد ديني خود را از دست داده اند؟! آيا نصرانيان در ديانت خود به پيروي از موسي اکتفا کردند، سيرت يوشع ابن نون را پيش گرفتند؟ آيا آيات انجيل چه از روي ناداني و چه دانايي در معابر مسلمانان ايراد شد؟ يا آنکه معلمان و ناشران ايدآل شريعت دروس خود را به آنان نياموخته و تعليم نمي دهند؟
آيا دستور خداوند دو مذهب را به هم تبديل نمود؟! آيا در مجراي طبيعي تحولي پيدا شد؟ آيا اجسادي که روح داشتند و قدرت ديني بر آنان حکومت مي کرد از بين رفتند؟ يا آنکه نفوس سر به عصيان برداشتند و از پيروي قدرت ديني که مهمترين و مؤثرترين عامل بود سر باز زدند؟! آيا اختلافي در علل و معلول پيدا شده و سبب و اسباب از يکديگر منقطع گرديد؟ چگونه ممکن است که عقل راهنماي آدمي باشد و حل معماها را ننمايد؟ آيا اين علتها را مي توان ناشي از اختلاف نژاد و خون دانست؟ چه بسيار از فرزندان اين دو ملت به يک اصل مي روند و به پست ترين نسبها پيوند مي شوند، آيا منسوب به اختلاف محيط است؟
بسياري از اين دو قبيله از نظر طبايع و وضع شهرها به يکديگر شباهت دارند و در مجاور هم زندگي مي کنند. آيا مسلمانان در آغاز جواني ديانت اسلام، کارهايي نکردند که همه را خيره ي فتوحات و اقدامات خود کردند و در نتيجه ي عقل آنان دچار وحشت شده است؟ آيا آنان مانند فارس و ترک نبودند که وارد کشورها شدند و بر مسند بزرگواري تکيه کردند؟
فرنگيان درجنگهاي صليبي از مسلمانان چيزها آموختند
آري، مسلمانان در جنگهاي صليبي ادوات جنگي بسياري مانند ادوات جنگي کنوني داشتند که نصرانيان از مشاهده ي آن به جزع افتادند و درباره ي شناسايي چگونگي آنها بلي عاجز و ناتوان شدند؟يک مورخ انگليسي در کتاب تاريخ ايران خود مي گويد: « سلطان محمود غزنوي با بت پرستان به وسيله ي اسلحه مي جنگيد و آن ادوات مهمترين عامل شکست هندوها در سال 400 ه.ق. بود. براستي جاي تأسف و تأثر است، زيرا روزگار به ملت مسيحي همراهي نمود تا آنچه را دين نصراني فاقد آن بود برايشان فراهم آورد، آنها را پيشقدم سازد و صدماتي بر مسلمانان وارد آمد تا از آنچه به حکم فريضه ي ديني بايد باشد محروم شود. باري، اين اختلافات سببي دارد ولي چون شرحش دراز مي شود خلاصه ي آن در اينجا نقل مي شود.
هنگامي که دين مسيح انتشار پيدا کرد و در اروپا عمومي شد، از آن جمله روماني ها به آن گرويدند. نظر به اينکه روماني ها داراي عقايد و افکار و ملکاتي بودند و ادبيات و عاداتي داشتند و از اديان سابق متأثر بودند و از طرفي تأثير علوم و شرايع و عادات نخستين در آنان باقي بود، با قبول ديانت مسيحي که با اخلاق و عاداتشان وفق مي داد با رغبت خاطر آن را پذيرفته بودند، نه آنکه با زور و قدرت به آنان تحميل شده باشد. از اين جهت با فرهنگ آنان آميخته گرديد و آنچه را از گذشتگان به ميراث برده بودند ديانت مسيح آنها را سلب نکرد، زيرا با وصف چنين اوضاع و احوالي کتاب انجيل مردم را دعوت به صلح و صفا مي کرد که تا آن زمان در ميان جامعه، صلح و سلامت مفهومي نداشت. فقط اين معني در نزد روحانيان ذخيره شد، پس از آنکه بزرگان روماني يعني آنهايي که در منصب تشريع قرار گرفتند و روش جنگ صليبي را اختيار کردند، جامعه را به دعوت دين درآوردند و آثار سلف با عقايد ديني در ميان مردم رسوخ پيدا کرد و به روش اصول دين آشنا شدند. عقايد مسيحي در اروپا متزلزل گرديد، کم کم با پيدايش مذاهب و اديان مختلف نزاعي درگرفت و آنچه را اجدادشان به وديعت نهاده بودند به صورتهاي مختلف تجلي نمود. بسياري از آنان براي شرکت در جنگهاي صليبي به سوي شرق رهسپار شدند، در نتيجه از شرق آموختند و اقتباس کردند و براي غرب ارمغان بردند. از همان زمان توانستند مهارت و استادي خود را در فنون نظامي و اختراع ادوات جنگي نشان دهند و براي دفاع آماده شوند و در کليه ي شئون شايستگي و مهارت خود را به منصه ي ظهور برسانند. اما مسلمانان بعد از آنکه از نظر ديني پرورش يافته و نشو و نما پيدا کردند، در هر جنگي بهره اي بردند، تجربياتي اندوختند، با کسب افتخارات جنگي و ساير فنون و علوم تقدم پيدا نمودند، ملتهاي ديگري در لباس دين ظاهر شدند و بدعت تازه آوردند و اصول دين را با آن آميختند و به شکلي تغييرش دادند که به هيچ وجه در سابق به آن صورت نبود.
اوهام و خرافات وارد دين اسلام کردند
يکي از مسائل را که عرضه نمودند قواعد جبر بود که اذهان را تاريک و شيرازه ي جامعه را پاره ساخت و طوري با نفوس امتزاج پيدا کرد که از آن زمان ديگر نتوانستند کاري انجام دهند. در قرن سوم و چهارم هجري زنادقه در دين دخالتها و تصرفاتي کردند. آنچه را سوفسطاييان در مظاهر وجود و عدم آن انکار مي کردند، در اسلام وارد ساختند و اوهام و خرافاتي آوردند که هرگز وجود خارجي نداشت. حقايق مسلمي منکر آن انديشه هاي خام بود، زيرا احاديث دروغي جعل و به صاحب شريعت منسوب کردند و در کتابها ثبت نمودند. با اين گونه تصرفات و تأويلات ديني افکار و روحيات را مسموم و فاسد کرده همت و اراده ها را تضعيف کردند. گرچه تحقيقات مردم حق پرست راست را از دروغ روشن داشت، ولي دريغا که نتايج اين گونه تحقيقات در جامعه ي تأثيري نکرد خصوصاً بعد از آنکه از نظر تعليمات و تربيت و طرز راهنمايي در اصول ديني نواقصي پيدا شد. در اساس درستي که حضرت رسول و اصحابش آوردند فتوا به وجود آمد و دروس ديني در جهت درست به کار برده نشد و منحصر به حوزه ها و دسته هاي معيني شد. شايد اينها سبب توقف و درنگ مسلمانان باشد که بايد امروز توجه مخصوصي به آن مبذول داشت. از خداوند سلامتي و حفظ ملت اسلامي را مسئلت مي نماييم.البته بايد گفت که همين عوارض پرده ي تاريک و ضخيمي بر روي دين انداخت، دل مسلمانان را از دين کدر ساخت، در راه معتقدات صحيح شکاف و فاصله اي ايجاد کرد، ميان حق و باطل جنگي درگرفت، قدرت مزاجي که دافع مرض بود، به صورت معارضي درآمد؛ چه، آنکه دين اثر حقانيت خود را در نفوس به جا مي گذارد و در دلهايي که از ابرهاي ظلمت پوشيده شده است جايگزين مي گردد، روزي پرتو روشنايي آن گرمي و حرارتي مي بخشد و دوران غفلت و بي خبري سپري مي شود. تا قرآن مجيد در جامعه ي بشريت موجود است مردم را به سوي حق طلبي و راستي و حمايت از حوزه هاي اسلامي و دفاع از کشور رهبري مي نمايد، و آنان را براي غلبه بر ستمکاران و احراز عظمت ديني خود آماده مي سازد و اختصاص به طريقه اي ندارد. شکي نيست که مسلمانان بايد دوباره نهضتي به وجود آورده و مانند دوران اوليه ي صدر اسلام، شکوه و جلال خود را به دست بياورند و از زمانه بخواهند و در راه کسب علوم و فنون بکوشند تا بتوانند حقوق خود را حفظ و دچار خواري و گرفتاري نشوند.
يونان ( ساکنان ايالت موره ) پيش از آنکه دولت عثماني نهضت کند به شصت ميليون نفر حکومت مي کرد، يونان تاکنون بيشتر از دو ميليون نشده اند. جمعيت صربستان چه اندازه است؟ بعد از استقلال از دو ميليون و نيم نفر بيشتر بودند، کوه سياه کدام است؟ آيا قدرت و نيرويش بيشتر از دولت عثماني است؟ همين قسم در بلغارستان و روماني، اينها دلايل محسوس و مثالهاي حساسي است که بدون شک مي توان پذيرفت!
در زمان سيد
مستعمرات وقتي قدرت و اقتدار پيدا کرد در حکم لباس عاريه است که نمي توان آن را در هنگام مطالبه ي حقوق با آن خصوصيات مستعمراتي نگاهداري کرد. آيا مصريان هنوز در شک و ترديد هستند؟ جمعيت مصر در حدود ده ميليون نفر مي باشد و از نوادگان جنگجويان و فاتحان گرامي قبايل بزرگ اسلام هستند. آيا باز هم آنها کورکورانه کشانيده مي شوند؟ راهها سخت و ناهموار است، راهنما گمراه مي شود و نمي داند به سوي کدام هدف مردم را سوق دهد؟ در اين راه نيز دره هاي هولناکي در مقابلش قرار دارد و فوق العاده مهلک و دهشتناک مي باشد ولي بايد پرده ي اوهامي را که سبب شبهه و باعث ايجاد اين همه دشواريها گرديده است کنار زد و راه رشد جامعه را نشان داد و وسوسه هاي آنها را که نااميدي و يأس آلوده شان نموده، بايد از بين برد، درد را شفا و درمان نمود تا گمان نبرند که زمانه تدارکي براي ايام فوت شده مي نمايد؛ چه، اکنون بيهوشي در اجتماع به نهايت خود رسيده است!بيشتر مردم توجه دارد که احتياجي به صميميت در کارها نباشد. دايره ي بزرگ وحدت بکلي کوچک شد. تصور آن نيز موجب سستي و انحطاط اراده ها گرديد، هرگاه آن دايره ي بزرگ روابط را در نظر بياورند که چگونه تحت تأثير حوادث و فشار قرار گرفت، چگونگي آن جلوي چشم مردم مجسم است، پس بايد براي رسيدن به مقاصد ملي بخصوص توجه کافي نمود و در راه آن گامهايي برداشت.
راه و رسم مسلماني
در احاديث نبوي و آيات قرآني امتيازات و احترامات و کرامت براي کساني است که تقوا دارند و پيرو شريعت محمدي مي باشند و « إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ » از اين جهت آمده که در بسياري از زمانها به امور مسلمانان رسيدگي مي شد. شرافت در نژاد و مليت و فاميل نيست و نه ارثي از پدران و نه طلب چيزي از حسب و نسب، بلکه حکومت فقط مخصوص به کساني است که تحت لواي شريعت محمدي باشند و توجهي به حفظ آن دارند. هرگاه کشوري در بين مسلمانان تقسيم گرديد، بر طبق احکام الهي موظف به اجراي وظايف ديني هستند. بايد از خودفروشي برحذر شده و هدايت شوند. اگر کسي بخواهد درصدد برآيد که مقام و جاه و آسايشي از نظر برتري جويي بر ديگران براي خود قايل بشود، محکوم به فناست، زيرا اين گونه امتيازات جامعه را متأثر و با توسل به تعصبات ملي توليد نفاق و اختلاف مي گردد، در نتيجه قدرت از آنها سلب مي شود.اين راهي است که مسلمانان از آغاز دين اسلام تاکنون پيموده اند، توجهي به روابط ملي و تعصب نژادي نداشته و جز به جامعه ي ديني خود به چيز ديگري نگرويده اند. به همين علت بود که عرب از ترک نفرت نداشت و ايراني زير بار حکومت اسلام مي رفت، هندي رياست افغاني را قبول مي کرد و هيچ يک از يکديگر اظهار نفرت نمي کردند. البته اينها در صورتي است که حکومت و انتقال آن از سلسله اي به سلسله ي ديگر نگراني نداشته باشد. اگر اتفاقي افتاد و حکومتي در رفتار خود خشونت به خرج داد و دستوراتي خارج از صلاحيت صادر کرد، قلبها گرفته مي شود و محبتها زايل مي گردد، آنگاه مردمش در آرزوي حکومت بيگانه خواهند شد!
مسلمانان نسبت به همه ي اديان سريع التأثرتر هستند. وقتي ببينند قطعه اي از کشور اسلامي از جامعه ي ديني تجزيه شده است، ديگر توجهي به نژاد و مليت و فاميل آن قطعه ندارند، بلکه فقط از لحاظ همبستگي ديني متوجه آنها هستند.
اگر حاکم کوچکي از هر ملتي در ميان مسلمانان حکومت کند، از اوامر الهي پيروي نمايد، به اين مسائل توجه مخصوص مبذول دارد، از جامعه انجام وظيفه بخواهد، با محکومان به فروتني رفتار کند، و به ظواهر جاه و جلال دلبستگي پيدا ننمايد، مي تواند از لحاظ قدرت و موقعيت فرمانروايي بزرگ باشد و عظمت خود را در کشور ابادي که مردمش متدين هستند حفظ کند.
مسلماً در چنين وضع و شرايطي احتياج به اعمال زور و قدرت و فشار يا صرف مخارج براي تدارک نظامي و ساير مظاهر دول بزرگ و مداخله ي ياوران طرفدار تمدن يا هواخواهان آزادي ندارد و از تمام آنها نيز بي نياز مي گردد. اينها در صورتي تحقق پيدا مي کند که روش و سيره ي خلفاي راشدين را سرمشق قرار بدهد، و اصول ديانت اسلامي را کاملاً به مورد اجرا بگذارد، و با اجراي دستورات اسلامي، قدرت و تجدد و آسايش و منفعت فراهم آورد. باز هم تکرار مي کنم که ديانت اسلامي مانند ساير اديان يک جهتي نيست، بلکه مصالح بندگان خدا را در دنيا و آخرت تضمين مي کند که به اصطلاح شرعي « سعادت دو جهاني » تعبير شده است. در ميان ملل مختلف و نژادهاي گوناگون مساوات همواره جزء احکام منظور مي گردد، ولي براي بعضي از مسلمانان صبر خيلي ناگوار است، حوصله ي آن را ندارند که جور و ستم حکام را بکشند، و ببينند در کارها از اصول عدالت شرعي خارج شده اند! همين امر باعث مي گردد به قدرت بيگانگان پناه برده کوششي به عمل آورند و به کارهاي خويش مغرور نشوند. همين که منحرف شدند، پشيمان مي گردند و مانند کسي است که به درد غيرقابل علاجي گرفتار شده باشد و جز خودکشي راه چاره اي نداشته باشد. مهمترين چيزي که باعث تجزيه ي کشورهاي اسلامي و پراکندگي مسلمانان شده، ضعف و سستي حکام است که از اصول محکم و از اصول ثابت و روش نياکان پاک نهاد منحرف مي شوند؛ چه، انحراف از اصول ثابت و روش نياکان پاک نهاد منحرف مي شوند؛ چه، انحراف از اصول ثابت و روش نياکان و ايجاد تحول، به قدرت و بزرگواري جامعه لطمه وارد آورده و زيان مي رساند. هرگاه همه از قواعد اسلام پيروي نمايند و خود را موظف به رعايت آن دانند و روش اوليه صدر اسلام را پيروي کنند، طولي نخواهد کشيد و زماني نخواهد گذشت که خداوند نيرويي مقتدر در کشور به آنان مي بخشد و آنها را به پيشوايان ديني پيوند مي سازد، و سعادت دو جهاني نصيبشان خواهد شد.
منبع مقاله :
مدرسي چهاردهي، مرتضي؛ (1381)، سيد جمال الدين و انديشه هاي او، تهران: مؤسسه ي انتشارات اميرکبير، چاپ هشتم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}